پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 21:35 :: نويسنده : sanaz
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند ! به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند ! به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند ! سردارد ، به راننده ی آژانسی که چرت می زند ، به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند ، به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند، به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد ، به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی، به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان، به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی، به هول شدن همکلاسی ات پای تخته، به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی، به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی و .............. نخند، نخند که دنیا ارزشش را ندارد ... همه کسند. و گرما را تحمل مي كنند، و گاهی خجالت هم می کشند ... خیلی ساده ... نخند دوست من ! هرگز به آدم ها نخند ... خدا به این جسارت تو نمی خندد؛ اخم می کند ... به پوزخند آدمی به آدمی دیگر..... نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |